پسرم رهامپسرم رهام، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 19 روز سن داره

پا به پای کودکی های رهام

روزانه های من

1394/3/5 17:13
نویسنده : مادر رهام
633 بازدید
اشتراک گذاری

 

سلام به همه دوستای خوب

خیلی وقته تو وبلاگ رهام گلی چیزی ننوشتم.اصلا وقت نمیشه انگار.شایدم این شبکه های اجتماعی زیادی ازم داره وقت میگیره.یه مقدارشم واسه اینه که عصر ها میرم سر کار.

وای سر کار......

یه سالی بود به خاطر رهام جونی نمیرفتم سر کار.الان برگشتم دوباره.اما هنوز دلم با کار نیست.دلم خونه پیشه رهامه.همش دنبال بهانه هستم تا از سر کارم بیرون بیام.استفا بدم.ندیدن رهام در طول روز سخته.احساس میکنم از لذت بزرگ شدنش دارم عقب میمونم.لذت بازی کردنش.خندیدنش.وقتمون برای با هم بودن کمه.خودمو خوب میشناسم.دلم وقتی با چیزی اخت نشه بلاخره میذارتش کنار.الانم چون مدیر آموزشگاه واسم محترمه و دوستش دارم هستم تا این شعبه جدیدش راه بیوفته.

 

داری قد میکشی و من لذت میبرم.بزرگ میشی و من با عشق به بزرگ شدنت نگاه میکنم و دلم واسه روزهای کوچولوییت همش تنگ میشه.

دیروز بخه مناسبت روز معلم البته با تاخیر همه همکاران رو مدیر آموزشگاه دعوت کرد به قلعه رودخان.خیلی خوش گذشت و خوب بود.اما دلم با تو خونه جا مونده بود تا غروب که بابا فرزین همراه مادرجونی و خاله لیلی شما رو واسم اوردن.وای دنیا با تو بهشته.همه همکارا نازت میکردن تو دلبری...

 

سپاس میگویم خدای خوب را....

که زندگیم خوب است....

سازم کوک است...

روزم قشنگ است...

قلبی شکر گذار دارم و پر از عشق..

ویه خانواده با دنیایی مهر...

خوشبختی یعنی همین..

به همین سادگی!!!

 

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)