پسرم رهامپسرم رهام، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 22 روز سن داره

پا به پای کودکی های رهام

کیک سه دقیقه ای

خب یه دستور کیک راحت و سریع و خوشمزه مواد لازم:دو پیمانه شیر و روغن :هر کدوم 3/4 پیمانه شکر 1/5 پیمانه تخم مرغ :3 عدد بگینگ پودر و وانیل کمی رنگ خوراکی در صورت تمایل   خب میریم سراغ قسمت خوشمزه یعنی مخلوط کردن همهی مواد با همدیگه.به همین راحتی.حالا اگه میخواییم رنگهای متفاوتی داشته باشیم مقداری از مواد رو جدا میکنیم و بهش رنگ اضافه میکنیم.البته من از پودرکاکایو و زعفرون استفاده کردم. بعدشم با قاشق میریزم داخل دستگاه ساندویچ ساز و درش رو میبندیم.البته ائل کفش رو کمی چرب میکنیم.بعد سه دقیقه هم بیرون میاریم. با این مواد حدود بیست و سه تا کیک کوچولو میتونیم درست کنیم ...
24 خرداد 1394

دنیای مادرانه

دلم ضعف میرود برای دنیای مادری دنیایی که متعلق به خودت نیستی همه جا حضور کسی را س میکنی که آنقدر بی پناه است که آغوش تو آرامش میکند آنقدر کوچک است که دستهای تو هدایتش میکند آنقدر ضعیف است که شیره جان تو پرورشش میدهد. مادری را دوست دارم. چون به بودنم معنا میبخشد چون ارزشم را به رخم میکشد و یادم میدهد هزار بار بگویم جانم... هر چند در آینه خودم را نمیبینم ان زن خسته...ژولیده و کم خواب در قاب آینه را تنها وقتی میشناسم که دستهای فرشته ای به گردنم گره میخورد و با خنده از من میخواهد عکسی دو نفره بگیریم و انوقت است که من زیبا میشوم و زیباترین ژست دو نفره را در قاب آینه حک...
17 خرداد 1394

آبله مرغان :(

تعطیلات خرداد قرار شد بریم مسافرت پیش اسما خاله و عمو محمد.از ائنجایی که بابایی عید هم تعطیل نبود بلاخره تونست مرخصی بگیره و بریم سفر. اما چه سفری..... شب قبل حرکتمون ساندویچ خورد پسری و نصفه شب بالا آورد.صبح که بیدار شد دیدم پشت چشمش دونه زده گفتم حتما به خاطر حساسیت غذایی.یا شایدم پشه نیش زده.خلاصه حرکت کردیم به سمت اردبیل.تو راه همش کسل بود قند عسلی و گاهی میگفت درد و گریه میکرد.ای دل غافل... خلاصه مسیر رفت خیلی خوش گذشت و از زیبایی های گردنه لذت بردیم.رسیدیم خونه اسما خاله و دیدم دونه های تنت زیاد شده و پشت گوشت هم دو قسمت ورم کرده.خلاصه رفتیم کلینیک شبانه روزی.بعضی دکترا ابروی هر چی دکتره میبرن به خدا.نمیدونم کی بهشون م...
16 خرداد 1394

دنیای من پسرم

 اینو یه جا خوندم خوشم اومد با تغییرات ازش استفاده میکنم :   من برای پسرم از این کارت‌های آموزش لغات فارسی و انگلیسی نمی‌خرم. از دو سالگی مغزش را با یک مشت فکر مزخرف مثل “یاد نگرفتن لغات فلان مبحث” درگیر نمی‌کنم. پسرم را می‌برم پارک. می‌گذارم آزادانه بدود. حتی گاهی زمین بخورد. می‌گذارم پسرم با بچه‌های همسن خودش گرگم به هوا بازی کند. می‌گذارم بهترین تفریحش وقت‌هایی که می‌رویم پیک نیک گل بازی باشد نه پز دادن سطح زبان انگلیسی به بچه های فامیل. من برای پسرم خمیر بازی می‌خرم. خاله بازی می‌کنم با او. بعضی وقت‌ها می‌گذارم دکتر بشود و با چوب ب...
10 خرداد 1394

یاد یه خاطره

دیروز داشتم با ممری حرف میزدم.مریم دوست خوب دوران مدرسه یم.یار تموم لحظه های شاد و پر از اشک  یادش بخیر دلم یهو رفت پی اون روزا.بهم گفت که اونم وبلاگ داره و توش مینویسه.هم زمان با چت تو تلگرام داشتم وبلاگشم میخوندم.بهش گفتم جالبه  گفت چی؟گفتم قلمتونوشتنت منو یاد خاطره داستان نویسیمون انداخت. اره اخه من و مریم تو دوران دبیرستان داشتیم یه داستان مشترک مینوشتیم.وای من هنوزم عاشق اون داستان و شخصیتهاشم.دو تا دختر شیطون زایده تخیل من و مریم.یکی اسمش خوشه بود و من از طرفش مینوشتم.یکی مهتا و مریم از طرفش مینوشت دو تا دختر که از دوران مجردی با هم دوست بودن و بعد ازدواج میکنن و چه بلاهایی که سر شوهراشون نمیارن از شیطونی و...
5 خرداد 1394

روزانه های من

  سلام به همه دوستای خوب خیلی وقته تو وبلاگ رهام گلی چیزی ننوشتم.اصلا وقت نمیشه انگار.شایدم این شبکه های اجتماعی زیادی ازم داره وقت میگیره.یه مقدارشم واسه اینه که عصر ها میرم سر کار. وای سر کار...... یه سالی بود به خاطر رهام جونی نمیرفتم سر کار.الان برگشتم دوباره.اما هنوز دلم با کار نیست.دلم خونه پیشه رهامه.همش دنبال بهانه هستم تا از سر کارم بیرون بیام.استفا بدم.ندیدن رهام در طول روز سخته.احساس میکنم از لذت بزرگ شدنش دارم عقب میمونم.لذت بازی کردنش.خندیدنش.وقتمون برای با هم بودن کمه.خودمو خوب میشناسم.دلم وقتی با چیزی اخت نشه بلاخره میذارتش کنار.الانم چون مدیر آموزشگاه واسم محترمه و دوستش دارم هستم تا این شعبه جدیدش راه...
5 خرداد 1394

مهمونی روز پدر

امسال روز پدر و روز معلم همزمان تو یه تاریخ بود. روز پدر واسم خیلی مهمه.آخه تو هدیه ی روز پدری. اره دقیقا اواخر فروردین 92 بود که فهمیدم باردارم تو توی دلم جا خوش کردی.نزدیک روز تولد حضرت علی (ع).روز پدر.واسه همین تو شدی کادوی روز پدر به بابا فرزین.یادم نمیره چه روزی بود.... جواب ازمایشم رو گذاشتم توی جعبه کادو روی یه کاغذ نوشتم یه نی نی تقدیم به بهترین بابای دنیا.موقع نهار بهش گفتم چند روز مونده به روز مرد ولی من میخوام زودتر بهت کادو بدم.داشتم ازش فیلم میگرفتم.از ترس اینکه مبادا داخل جعبه مار و ملخی باشه طفلک با ترس در جعبه رو باز کرد و بعد یهو....کلی شوکه وشحالی شده بود و ذوق میکرد.بعدشم نوبت پدر بزرگا بود.شب تولد حضرت علی...
19 ارديبهشت 1394

دومین سال روز مادر

امسال دومین سالیه که منم روز مادر دارم با حضور پسر قند عسلم. یه کیک خوشمزه درست کردیم و شام خونه مادر جونی رفتیم.بعد شام هم رفتیم بیرون و بستنی خوردیم. روز جمعه هم نهار رفتیم خونه مادر بزرگ رهام جونی.شام هم خونه سادات جون دعوت بودیم.کلی اقا پسری اونجا معرکه گرفت و رقصید و عمه هام کلی واسش دست زدن.اخه اقا رهام وسط رقصیدن یهو یاد سجده کردن می افتاد و مهر میخواست تا نماز بخونه. وروجکی شده این پسری نگو. همش میگه آپو (منظورش هاپوی).میگم هاپو چی میگه میگه هاپ.هاپ تازه میگم الله اکبر کن فوری مهر رو برمیداره سجده میره.از دیروز هم داری یاد میگیری بوس پر بدی   اینم عکس کیک روز مادر امسال.که کیک سوپرایز بود یعنی توش قلب های شک...
22 فروردين 1394

روز مادر مبارک

" تقدیم به همه مادران دنیا "  در عالم کودکی به مادرم قول دادم که تا همیشه       هیچ کس را بیشتر از او دوست نداشته باشم ،        مادرم مرا بوسید و گفت : نمی توانی عزیزم ! گفتم     می توانم، من تو را از پدرم و خواهر و برادرم بیشتر دوست دارم.       مادر گفت یکی می آید که نمی     توانی مرا بیشتر از او دوست داشته باشی.. نوجوان که شدم     دوستی عزیز داشتم ،ولی خوب       که فکر می کردم مادرم را بیشتر دوست داشتم. معلم...
20 فروردين 1394