آبله مرغان :(
تعطیلات خرداد قرار شد بریم مسافرت پیش اسما خاله و عمو محمد.از ائنجایی که بابایی عید هم تعطیل نبود بلاخره تونست مرخصی بگیره و بریم سفر. اما چه سفری..... شب قبل حرکتمون ساندویچ خورد پسری و نصفه شب بالا آورد.صبح که بیدار شد دیدم پشت چشمش دونه زده گفتم حتما به خاطر حساسیت غذایی.یا شایدم پشه نیش زده.خلاصه حرکت کردیم به سمت اردبیل.تو راه همش کسل بود قند عسلی و گاهی میگفت درد و گریه میکرد.ای دل غافل... خلاصه مسیر رفت خیلی خوش گذشت و از زیبایی های گردنه لذت بردیم.رسیدیم خونه اسما خاله و دیدم دونه های تنت زیاد شده و پشت گوشت هم دو قسمت ورم کرده.خلاصه رفتیم کلینیک شبانه روزی.بعضی دکترا ابروی هر چی دکتره میبرن به خدا.نمیدونم کی بهشون م...