پسرم رهامپسرم رهام، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 11 روز سن داره

پا به پای کودکی های رهام

جشن تولد یک سالگی رهام(1)

1393/12/22 17:26
نویسنده : مادر رهام
649 بازدید
اشتراک گذاری

تولد گل پسر من 19 دی 93 بود.

اما هم زمان با نزدیک شدن به تولدش چند نفر از آشناها فوت شدن که ما مجبور شدیم تولدش رو با تاخیر برگزار کنیم.درسته اولش یه کم ناراحت بودم.اما یه نکته جالب و قشنگ داشت که شادم کرد.اونم اینکه پسرم تو اولین سال تولدش سه بار براش تولد گرفتیم خندونک

اما تولد اول :شب تولد رهام جون من و بابا فرزین کیک خریدیم و رفتیم خونه پدر بزرگ و مادربزرگ رهام  گلی.عمو فراز و زن عمو و مهرو کوچولو هم اونجا بودن.دور هم شام خوردیم و کیک.

اینم از عکساش 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

اینم رهام گلی و مهرو خوابالو

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

اما تولد دوم:

عمه مژده (عمه خودم) چند روز قبل تولد رهام زنگ زده بود و ما رو روز جمعه (روز تولد رهام) دعوت کرده بود خونه سادات جون و آقا جون.چون میدونست  به خاطر فوت پسر دایی مامانم قراره دیرتر تولد بگیریم گفت بیاین دور هم همه ی فامیل هستن روز تولد رهام جونی واسش یه جشن بگیریم.همه ی عمه ها رو با بچه هاشون دعوت کرده بود البته با یه تیر دو نشان بود.چون عروسهای تازه (سوزان.مونا.مهسا)رو هم پا گشا کرد.

اما نکته ی مهم:نکته ی مهم این بود که پدر جونی قرار بود واسه تولد رهام جونی به ما شام پلو کباب جان بده و حالا برنامه ها یه کم قاطی شده بود.پس ما تصمیم گرفتیم که یه کم زودتر شب تولد رهام از خونه پدر بزرگ و مادر بزرگش خداحافظی کنیم و برسیم خونه پدر جونی و مادر جونی تا دور هم کباب بخوریم به سلامتی تولد رهام جونم.البته بین مراسم دایی ایرج و زندایی و ملیحه(دایی من) هم به ما ملحق شدن.

فرداش هم یعنی روز تولدت اولین برف زمستونی باریدن گرفت.سپیدی زندگی ما تولدت مبارک.

خاله لیلی کلی دسر های خوشمزه درست کرد.مادر جونی و پدر جونی رفتن واست کیک خریدن تا باخودمون ببریم خونه عمه مژده اینا.

شب رفتیم اونجا.عمه مزده هم واست کیک خوشمزه درست کرده بود با کلی غذاهای خوشمزه.بعد شام برات تولد گرفتیم و همه دست زدیم تو یهو از دیدن اون همه جمعیت ترسیدی و زدی زیر گریه و ما کلی خندیدیم.میمنت واست دف زد.همه هم بهت شاباش دادن وقتی می رقصیدی.خیلی خیلی خوش گذشت و خوب بود.

 

اینم کباب جان در حال آماده شدن با مدیریت پدر جونی  و دایی کاوه 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

اینم از کیکی که مادر جونی واست خرید        

 

 

 

 

 

 

 

 

اینم دسر خاله لیلی                        

 

 

 

 

 

 

 

اینم رهام گلی با کیک دوم

 

داستان تولد بزرگی که واست 23 بهمن گرفتیم بمونه تو پست بعدی

 

 

پسندها (3)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (3)

khale leili
23 اسفند 93 0:26
ey janeee delaaam ❤❤
لى لى پوت
23 اسفند 93 1:21
چه پسر نازى.خوش به حالت سه تا تولد داشتى
بانو
23 اسفند 93 1:22
مبارکه عسل جون